خدایا ... عمری آه در بساط نداشتم
امروز جز آه در بساط ندارم
خدایا از من آهی از تو نگاهی ...
سلام ... امروز هوا نیمه ابری است از او روزایی که دلم تمام ابریه و چشمام هوای گریه داره ... دلم قبرستون سردیه از قبر آرزوهام یه باد سردی تو دلم میوزه و قلبم تیر میکشه ... خدایا چه روزهای تلخ و سختی و میگذرونم .. گویا تو تقدیرم یک روز آروم و راحت ننوشتی ... حکمتتو شکر ... نمیدونم عقل منکه قد نمیده ... میگن خدا با سختیهاش امتحان میکنه آدمو ... خدایا از اولین روز تولدم تو جلسه امتحانم ... فکر نمیکنی دیگه بسه ... به خدا خسته ام ... درمانده و خسته ...
چقدر بدشانسی ... چقدر بدبیاری .. دلم یک خوش شانسی کوچولو میخواد ...خیلی کوچولو ..
خدا جونم ... مهربونم ... یه جایی خوندم " وقتی کارتان را نمیتوانید به پیش ببرید و درجا میزنید استراتژی خود را تغییر دهید بهترینها ممکن خواهد شد .. به یاد داشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است ...حتی برای کوچکترین اعمالتان از خدا ، دل ، فکر ، هوش و روحتان مایه بگذارید ... این رمز موفقیت است ... لبخند بزنید .."
تغییر استراتژی ؟.. نمیدونم دیگه چکارکنم ... به هردری میزنم بسته است .. میگن اگه دری به روت بسته شد ناامید نشو چون اگه قرار بود باز نشه اصلا در نمیساختن ودیوار میکشیدند پس اگه دری هست حتما روزی باز میشه ...
خدا جونم منم میشینم جلوی این در ، صورتمو میزارم روی در لطف و مرحمتت و انقدر زار میزنم و صدات میکنم که صدامو که مطمئنم میشنوی جوابمو بدی ... و در و آروم باز کنی و منو بغل کنی و آهسته بوسم کنی و اشگامو پاک کنی ... دلم میلرزه واسه اون لحظه .. خدای مهربونم ...نفسام میلرزه واسه وقتی که با دستات شونه هامو بگیری و بلندم کنی ... میدونی که جز تو هیچ کسی رو ندارم .. میبینی که جز تو پناهی ندارم ... پناهنده تو پناه بده ...
درتقسیم هر آنچه که به بندگانت داده ای نصیبم از اشگ بیش از همه بوده ... سپاس ...